دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 10755
تعداد نوشته ها : 9
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
مرد دیروقت ، خسته از کار به خانه برگشت . دم در پسر پنج ساله اش را دید

که در انتظار او بود:

‐ سلامبابا! یک سئوال از شما بپرسم؟

‐ بلهحتمأ. چه سئوالی؟‐ بابا

! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟مرد با نا راحتی پاسخ دا د: این به تو ارتباطی ندارد . چرا چنین سئوالی

می کنی؟

‐ فقطمیخواهمبدانم.

-اگر باید بدانی، بسیار خوب می گویم: ۲۰ دلار!

پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و

گفت: می شود ۱۰ دلار به من قرض بدهید ؟مرد عصبانی شد و گفت

: اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال ، فقط این بود

که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملأ در

اشتباهی
. سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خود خواه

هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت

ندارم.

پسر کوچک، آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبان ی تر شد : چطور به خودش اجازه می دهد فقط

برای گرفتن پول از من چنین سئوالاتی کند؟

بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر

کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است . شاید واقعآ چیزی بوده که او

برای خریدنش به ۱۰ دلار نیاز داشته است . به خصوص اینکه خیلی کم

پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

‐ خوابیپسرم؟‐ نهپدر،بیدارم.

‐ منفکرکردمشایدباتوخشنرفتارکردهام. امروز کارم سخت و طولانی

بود و همه ناراح تی هایم را سر تو خالی کردم . بیا این ۱۰ دلاری که خواسته

بودی.

پسر کوچولو نشست ، خندید و فریاد زد : متشکرم بابا ! بعد دستش را زیر

بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتی د ید پسر کوچولو خودش هم پول داشته ، دوباره عصبانی شد و

با ناراحتی گفت
: با این که خودت پول داشتی ، چرا دوباره درخواست پول

کردی؟

پسر کوچولو پاسخ داد
: برای اینکه پولم کافی نبود ، و لی من حالا ۲۰ دلار

دارم. آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه

بیایید؟ من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ... !!!

دسته ها :
پنج شنبه هشتم 12 1387

یک بنده خدایی ، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب ، دعایی

را هم زمزمه میکرد . نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت :
- خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟
ناگاه ، ابرى سیاه ، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى در
گرفت و در هیاهوى رعد و برق ، صدایى از عرش اعلى بگوش
رسید که میگفت :
چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟
مرد ، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت :
- اى خداى کریم ! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا
و هاوایی بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم !!
از جانب خداى متعال ندا آمد که :
- اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسیار دوست
میدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده کنم ، اما ، هیچ
میدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هیچ میدانى که
باید ته اقیانوس آرام را آسفالت کنم ؟ هیچ میدانى چقدر
آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ . من همه ى اینها
را مى توانم انجام بدهم ، اما ، آیا نمى توانى آرزوى
دیگرى بکنى ؟
مرد ، مدتى به فکر فرو رفت ، آنگاه گفت :
- اى خداى من ! من از کار زنان سر در نمى آورم ! میشود
بمن بفهمانى که زنان چرا مى گریند ؟ میشود به من بفهمانى
احساس درونى شان چیست ؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که
چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟
صدایی از جانب باریتعالى آمد که :
اى بنده من ! آن جاده اى را که خواسته اى ، دو باندى
باشد یا چهار باندى ؟؟!!
دسته ها :
سه شنبه هفدهم 10 1387


1--اگر شما زن حامله اى را بشنا سید که در حال حاضر هشت تا بچه ى کور و کچل دارد، که سه تا شان کر و لال ، دو تا شان نا بینا ، یکى شان عقب افتاده ى ذهنى است و خود علیا مخدره هم به بیمارى سیفلیس مزمن مبتلاست ! آیا موافق هستید که این خانم حامله سقط جنین بکند تا یک نفر دیگر به کور و کچل هاى این دنیاى لعنتى اضافه نشود ؟

خوب قبل از اینکه به این پرسش  پاسخ فوری بدهید، اجازه بفرمایید سئوال دوم را هم مطرح کنم :

2-- فرض بفرمایید حالا موقع انتخابات است و شما باید از میان سه کاندیداى ریاست جمهورى ، یکى را انتخاب کنید . شما کدامیک از این سه کاندیدا را انتخاب خواهید کرد ؟

     الف -- کاندیداى اولى ، با سیاستمداران و سیاست بازان حقه باز و بد کاره و لجاره و مفتخور و بد نام ، بده بستان دارد و اهل فال بینى و پیشگویى  و این نوع مزخرفات است . روزى هشت تا ده لیوان مارتینى مى خورد ، سیگار برگ دود مى کند و دو تا فاسق لگورى هم دارد .

     ب --- کاندیداى دومى ، تا لنگ ظهر مى خوابد . تریاک مى کشد . و هر شامگاه نیم بطر ویسکى را روانه ى خندق بلا مى کند .

     ج --- کاندیداى سوم ، یک قهرمان جنگ است ، گوشت نمى خورد ، سیگار نمى کشد ، گاهگدارى یک لیوان آبجو مى نوشد ، و اهل زن بازى و حقه بازى هاى دیگر هم نیست .
شما کدامیک از این سه نفر را روانه ى کاخ ریاست جمهورى خواهید کرد ؟؟
لطفا نخست تصمیم تان را بگیرید ، بعدا به پاسخ این پرسش ها توجه فرمایید .

 


و اما پاسخ پرسش ها :

1 – اگـــر شما به سئوال مربوط به آن علیا مخدره حامله پاسخ مثبت داده اید، از تولد بتهوون جلوگیرى کرده اید !!

2 --
الف -- کاندیداى اولى فرانکلین روزولت است .
ب   -- کاندیداى دومى وینستون چرچیل است .
ج   -- کاندیداى سومى ، آدولف هیتلر !!


 و نتیجه
ى اخلاقى اینکه : قبل از پیشداورى و قضاوت ، کمى فکر کنید ..

 

دسته ها :
پنج شنبه دوازدهم 10 1387
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
 
کاش وقتی آسمان بارانی ست
از زلال چشمهایش تر شویم
وقت پاییز از هجوم دست باد
کاش مثل پونه ها پرپر شویم
 
کاش وقتی چشمهایی ابریند
به خود آییم و سپس کاری کنیم
از نگاه زرد گلدانهای مان
کاش با رغبت پرستاری کنیم
 
کاش دلتنگ شقایق ها شویم
به نگاه سرخ شان عادت کنیم
کاش شب وقتی که تنها می شویم
با خدای یاس ها خلوت کنیم
 
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
 
کاش با چشمانمان عهدی کنیم
وقتی از اینجا به دریا می رویم
جای بازی با صدای موج ها
دردهای آبیش را بشنویم
 
کاش مثل آب،مثل چشمه سار
گونه ی نیلوفری را تر کنیم
ما همه روزی از اینجا می رویم
کاش این پرواز را باور کنیم
 
کاش با حرفی که چندان سبز نیست
قلب های نقره ای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشم های خفته را رنگی زنیم
 
کاش بین ساکنان شهر عشق
رد پای خویش را پیدا کنیم
کاش با الهام از وجدان خویش
یک گره از کار دل ها وا کنیم
 
کاش رسم دوستی را ساده تر
مهربان تر آسمانی تر کنیم
کاش در نقاشی دیدارمان
شوق ها را ارغوانی تر کنیم
 
کاش اشکی قلب مان را بشکند
با نگاه خسته ای ویران شویم
کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند
ما به جای ابرها گریان شویم
 
کاش وقتی آرزویی می کنیم 
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرف های قلب مان را بشنود
دسته ها :
يکشنبه هفدهم 9 1387
برای بهره بری از کامپیوتر نیاز به نرم افزارهای سازگار با آن داریم. میزان بهره برداری ما از رایانه به مهارت ما نسبت به این نرم افزارها و تعداد آنها دارد.
اگرچه در کشور ما ایران مرسوم است که افراد هزینه های زیادی برای سخت افزارها می پردازند، اما بهره برداری از رایانه به لحاظ نا آشنایی افراد با نرم افزارها بسیار کم است.
این مسئله در مورد شخص خودمان نیز صادق است. اگر مسائل فیزیولوژی ، جسمانی و پزشکی را به سخت افزار تشبیه کنیم و تفکر، احساس ، رفتار و روان آدمی را به نرم افزارهای انسانی مانند کنیم، متوجه می شویم که در مورد خودمان نیز در امر سخت افزار دست و دل باز می شویم. اما نسبت به نرم افزار وجودمان ( روان خود ) بسیار کم اهمیت بوده و خسیس هستیم.
اغلب ما برای یک سرماخوردگی ساده ساعتها وقت، و هزارها تومان هزینه کرده و نگرانی شدیدی نسبت به جسم خود بروز می دهیم. لیکن وقتی به مسائل روانی می رسیم ، نه به آن فکر می کنیم ، نه به متخصص احساس نیاز می کنیم، نه هزینه می کنیم، نه بررسی می کنیم ، نه مطالعه می کنیم، نه اینکه در تغییر وضعیت کوششی می کنیم.
در ذیل به مثالهای در مورد نرم افزارهای روان آدمی توجه کنیم:
-    چگونه حالات زن باردار بر جنین اش اثر می گذارد؟ چه تاثیراتی را جنین از محیط می گیرد؟!
-    چگونه با نوزاد باید رفتار شود ، چگونه به گرسنگی، بیماری و گریه نوزاد عکس العمل نشان دهیم تا کودک وابسته ناایمن نشود؟!
-    چگونه نونهالان اجتماعی می شوند؟!
-    چگونه رفتار مطلوب و نامطلوب در کودکان شکل می گیرد؟!
-    چگونه استعدادهای کودکان کشف شده و به فعلیت می رسد؟!
-     سرنخهای نابهنجاری در رفتار کودکان چه هستند؟!
-     چه چیزی موجب وابستگی کودکان شده و چگونه تشدید می شوند؟!
-    چگونه عادتهای مطالعه، شیوه تفکر و حل مسئله ، خلاقیت و ابتکار در فرزندانمان شکل می گیرد؟!
-     مهارتهای همدلی، مهارتهای هم حسی، مهارتهای ارتباطی و مهارتهای اجتماعی به چه  ترتیب در ذهن کودکان ما نهادینه می شود؟!
-    اضطراب، افسردگی، عدم اعتماد به نفس، خودنجوری و زودرنجی ، لجبازی و وسواس چگونه در کودکان شروع می شود، و چگونه استمرار یافته یا تشدید می گردد؟!
-    در دوران نوجوانی و بلوغ ، نوجوانان چگونه با بحران هویت مواجه می شوند؟!
-   احساس مسئولیت ، انتخاب و کنترل هیجانات و احساسات در نوجوانان چگونه آموزش دارده می شود؟!
-    در شکل گیری شخصیت ، شکل دادن به رشته تحصیلی و شغلی و ابراز علاقه های عاطفی، چه کسی به جوانان یاری می رسانند؟! 
-  به هنگام ازدواج از کجا شروع کنیم؟ چگونه به جنس مخالف اعتماد کنیم؟ در مورد       ظرافتهای حاکم در مورد ارتباط دختر و پسر چه می دانیم؟!
-    راههای شناخت همسر چیست؟ چه معیارهایی مهم هستند؟ این معیارها چگونه ارزیابی می شوند؟ چه مسائلی مانع و آفت ارتباط می شوند؟ تاثیر سن و اختلاف سنی در ازدواج چگونه است؟ تفاهم و تشابه اعتقادی ، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی، فکری و روانی تا چه میزان در ازدواج اهمیت دارد و موثر است؟ 
-   چگونه از روز مرگی زندگی جلوگیری کنیم؟ و چگونه عشق در در زندگی هر روز تازه تر و افزاینده نمائیم؟
-     رابطه با همکاران، فامیل ، دوستان و ... ، را چگونه تنظیم کنیم؟
-     شکست عاطفی خود را در عشق چگونه توجیه کنیم و چگونه آنرا تسکین دهیم.
-    خیانت همسران چه نقشی در زندگی خانواده دارد، چگونه آنرا تشخیص دهیم و درمان کنیم؟
-   چگونه وابستگی شوهر به خانواده اش و وابستگی زن به خانواده اش روی زندگی خانوادگی آنها تاثیر می گذارد؟ چگونه باید کنترل و درمان کرد؟
-     دخالت های مادر شوهر ، مادر زن ، پدر شوهر و پدر زن را چگونه کنترل کنیم؟
        
-    با مشکلات مزمن و حاد غیر قابل تغییر مثل عقب ماندگی ذهنی کودکان، بیماری لاعلاج عزیزانمان مثل سرطان و ... چگونه سازگاری کنیم وکنار بیاییم؟
-   رابطه پرخاشگرانه والدین با کودکان، نقش اعتیاد پدر در زندگی و نحوه ارتباط والدین با مربیان مهدکودک و مدرسه فرزندانشان چه تاثیری بر سرنوشت فرزندان دارد؟
-    اختلالات روانی مثل  اختلال وسواس اجباری، اختلال شخصیت ، اختلالات خلقی و ... .چگونه درمان کنیم؟ 
-   چگونه با سالمندان ، پدر بزرگ ، مادر بزرگ تعامل داشته باشیم ، با رفتارهای آنها چگونه کنار بیاییم و چگونه خواستهای آنها را برآورده سازیم؟
-     داغ عزیزانمان را چه کنیم؟ با مرگهای ناگهانی چگونه کنار بیاییم.
و هزاران هزار مسئله از این دست ، مربوط به نرم افزار روان آدمی می شود.
واقعا ما چقدر در زمینه این نرم افزارهای انسانی تخصص و دانش داریم و تا چه اندازه از نظرات مشاوران ، روانشناسان ، روانپزشکان و کارشناسان استفاده می کنیم.
وقتی در حوزه های مختلف زندگی با مسائلی شبیه مشکلات عنوان شده در بالا مواجه می شویم چگونه منطقی فکر می کنیم و چگونه به احساسات و عاطفه خود بهاء می دهیم. آیا به اندازه ای که برای چکه کردن شیر آب به متخصص فکر می کنیم در مورد اساسی ترین مسائل انسانی، نیاز به تدبیر و بررسی و مشاوره را بررسی کرده ایم؟
هم اکنون چند دقیقه روی مطالب بالا تعمق فرمائید ببینید شما چقدر به سخت افزار وجودتان اهمیت می دهید و چقدر به نرم افزارهای روان خود می اندیشید و هزینه می کنید؟
فراموش نکنیم ، کیفیت زندگی ما در تعامل مستقیم جسم و روان ما شکل می گیرد و بی توجهی به هر یک مستقیما روی دیگری تاثیر منفی می گذارد. بیماری های روان تنی و دردهای عصبی نمونه ای از تاثیر روان روی جسم ماست. و ناراحتی های روانی ناشی از بیماریهای لاعلاج و جسمی نیز نمونه برجسته ای از تاثیر جسم روی روان است.
بیاییم تصمیم بگیریم ، سیستم منحصر به فرد وجودمان که از جسم و روان تشکیل شده است را قدر بدانیم و روان را فدای جسم ، و جسم را فدای روان نسازیم. و در دوره محدود زندگی خود با ایجاد تعادل در همه ابعاد وجود عزیزمان ، نهایت بهره برداری را ا زاین نعمت عظیم داشته باشیم. به خاطر داشته باشیم که ما همان نسانی هستیم که خداوند حکیم متعال به هنگام خلق کردن ما ، تابلو  تبارک الله احسن الخالقین را به هستی نشان می دهد.
دسته ها :
يکشنبه هفدهم 9 1387

 

یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود!
از مکزیکى پرسید: چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟
مکزیکى: مدت خیلى کمى!
آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟
مکزیکى: چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانواده‌ام کافیه!
آمریکایى: اما بقیه وقتت رو چیکار میکنى؟
مکزیکى: تا دیروقت میخوابم! یک کم ماهیگیرى میکنم! با بچه‌هام بازى میکنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد میرم تو دهکده میچرخم! و بادیدن طبیعت به فکر فرو می روم و از این همه نعمت غرق لذت میشم. بعد با دوستام شروع میکنیم به صحبت کردن و گپ زدن و کلی از زندگیمان لذت می بریم! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى!
آمریکایى: من توی هاروارد درس خوندم و میتونم کمکت کنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بکنى! اونوقت میتونى با پولش یک قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میکنى! اونوقت یک عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى!
مکزیکى: خب! بعدش چى؟
آمریکایى: بجاى اینکه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشترى ها میدى و براى خودت کار و بار درست میکنى... بعدش کارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میکنى... این دهکده کوچیک رو هم ترک میکنى و میرى مکزیکو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورک... اونجاس که دست به کارهاى مهمتر هم میزنى...
مکزیکى: اما آقا! اینکار چقدر طول میکشه؟
آمریکایى: پانزده تا بیست سال!
مکزیکى: اما بعدش چى آقا؟
آمریکایى: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب که گیر اومد، میرى و سهام شرکتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینکار میلیونها دلار برات عایدى داره!
مکزیکى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
آمریکایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یک دهکده ساحلى کوچیک! جایى که میتونى تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهیگیرى کنى! با بچه هات بازى کنى! با زنت خوش باشى! برى تو دهکده یچرخی! و بادیدن طبیعت به فکر فرو بری و از این همه نعمت غرق لذت بشی. بعد با دوستانت  صحبت کنی و از زندگی لذت ببری.
دسته ها :
يکشنبه هفدهم 9 1387


1. معتاد (مگر ترک انگیزه ای کند و دیگر معتاد به حساب نیاید)
2. بیمار روانی (بیماری که ارتباطش را با واقعیت از دست داده و تا کاملا درمان نشده)
3. بی دین و لا مذهب ( رعایت این توصیه برای تمام افراد بشر با هر دین و مذهبی مفید است)
4. بد اخلاق ، تند خو (کسی که اخلاقش قابل پیش بینی نیست)
5. مادی و بخیل
6. مجرم خو ، تبهکار و خلاف کار
7. دوست باز افراطی (و مطلقا بی تمایل نسبت به خانواده)
8. بی کاره و علاف
9. زن زیبا از خانواده فاسد
10. بچه ننه (حالت افراطی ِ وابستگی به مادر وخانواده)

دسته ها :
جمعه هشتم 9 1387

 

نگارش یافته توسط شهاب مرادی   


اکثر مردم چون با درجات نظامی آشنایی ندارند به هر افسر یا درجه داری می گویند: جناب سروان. پس کسی که به هر نظامی می گوید جناب سروان یا اصلا درجات نظامی را نمی شناسد و یا تفاوت بین آنها را درک نمی کند.
بعضی از دختر خانم ها و آقا پسر ها، به محض اینکه از کسی خوششان می آید، به هیجانشان درجه ی "عشق " می دهند . بدون اینکه به میزان و جنس آن علاقه و زمینه های آن علاقه مندی توجه کنند.
یک ستوان دو، برای رسیدن به سروانی 8 سال باید خدمت کند یعنی 4 سال تا ستوان یکمی واز آن درجه 4 سال تا سروان شدن؛ بیاید ،برود، بیاموزد و آزمون دهدو...
علاقه هم مثل درجات نظامی سلسله مراتب دارد و از آشنایی شروع میشود و تا دوستی ، صمیمیت و عشق  ادامه پیدا میکند.
در اکثر موارد وقتی جوان (یا نوجوان) احساس می کند عاشق کسی شده ،در واقع فرصت یا زمینه انتخاب دیگری را نداشته و برای اولین بار با موقعیتی مواجه شده که اساسا عشق نبوده ، احساسی که با نگاه و برخورد اول معمولا به سادگی ایجاد می شود و اغلب پایدار نیست.

خیلی وقتها احساس نخستین برخورد ویژه  با جنس مخالف با عناوینی چون آشنایی یا هر چیز دیگری چون با هیجانات دیگری همراه می شود ؛ مثل استرس، اضطراب و خجالت و البته هیجان جنسی و... حال غریبی را در فرد به وجود می آورد و جوان فورا آن حس و حال را جناب عشق لقب می دهد و دیگران را عاجز از درک عمق و ژرفای آن عاشقی! میداند.

اشتباه دیگر این است که این هیجان زود گذر را با حالت دائمی عاشق بودن اشتباه میگیرند و بعد از مدت کوتاهی دلبستگی هیجان انگیزی که به وجود آمده به تدریج تحلیل می رود و کم کم اختلافات بروز می کند و سرانجام سرزنش های دو جانبه باقیمانده هیجانهای اولیه را از بین می برد و... هر یک تمام اهالی جنس مقابل را به بی وفایی وسست عهدی متهم میکنند که تمام دخترها بی وفایند یا تمام پسرها عهد شکن.

عشق محصول صمیمیت و صمیمیت محصول دوستی و دوستی محصول رفاقت و رفاقت  از اشتراکاتی مثل همسایگی، همکلاسی، همکاری وهم ... ناشی می شود (معمولا هر هم... منجر به رفاقت نمی شود و در همان حد می ماند و البته لزومی هم ندارد.) ونقطه شروع؛ آشنایی و شناخت است. بین درجه آشنایی تا عشق خیلی فاصله است.
در عشق حقیقی ورابطه ی با خدا نیز این چنین است.

خدا خوان تا خدا دان فرق دارد
که حیوان تا به انسان فرق دارد

بدینسـان از خدا دان تا خدا یاب
زانســان تا به سبحان فرق دارد

دسته ها :
جمعه هشتم 9 1387

نقش خانواده در شکل گیری شخصیت فرد،روشن است.هر کس که خانواده ی مناسبی داشته باشد رشد و تکامل شخصیتی اش سریعتر، بهتر و رضایت بخش تر خواهد بود.
اما کسانی هم هستند که در خانواده هایی با شرایط نامناسب و گاه نابهنجار به دنیا می آیند.
خانواده هایی که نه تنها شرایط شکوفایی استعدادهای اعضایشان را فراهم نمی کنند بلکه گاهی حتی مانع موفقیت معمولی و حداقلی آنها در زندگی می شوند.
در بین پیام های دریافتی به موارد متعددی از درد دل های ناراحت کننده عزیزانی بر می خورم که از خانواده های آشفته یا دور از معنویت، پدران بی مسئولیت، مادران لج باز یا بی تفاوت و خواهران و برادران مشکل دار و... رنج میبرند و آن را مانعی برای رسیدن به آینده ای روشن میدانند.
به این عزیزان عرض می کنم تاریخ زندگی بشر یادآورانسانهای با اراده ایست که در شرایط بسیار نامناسب خانوادگی به دنیا آمدند اما در اثر پشتکار، اعتماد به نفس، ایمان و تکیه بر تواناییهایشان نه تنها از حرکت باز نماندند بلکه انسانهایی مومن و موفق شدند.
انسان مقهور و زیر سلطه مطلق شرایط محیطی نیست. اگرچه ممکن است محیط نامناسب سرعت حرکتش را کند یا سخت کنَد.
 بنابراین به همه دوستان عزیز بویژه دختران و خواهران خوبی که از زندگی در خانواده نامناسب رنج میبرند میگویم که
- ناامید نباشید و سعی کنید خودتان با این موج آشفته همراه نشوید.
گل نیلوفر در مرداب میروید. یعنی حتی در لجنزار!میتوان پاک و زیبا زندگی کرد.
- در گناه هیچ کس مشارکت نکنید .مبادا کسی و یا گناه کسی میان شما و خدا فاصله شود. چنانچه فرعون ویارانش نتوانستند به رابطه آسیه با خدا آسیبی برسانند.
- درقبال فرد یا افراد بد خانواده با مهربانی و سعه صدر و در قبال پدر ومادر با هر صفتی که دارند فقط با ادب و احسان رفتار کنید. تا به شایسته ترین وجه خدا را از خودتان راضی کنید.
- زیبایی "ایمان و اخلاق حسنه" و "سلامت شخصیت" حتما موجب جذب افرادی به سوی شما می شود.و کم کم دوستان مومن و قابل اطمینانی پیدا می کنید. در مورد همسر آینده هم به همین کیفیت ...
- با خدای مهربان بیشتر رفاقت کنید و از اوکه دلسوزترین دوست شماست سعادت دنیا و آخرتتان را بخواهید.
- با افراد خوشنام ،دیندار و مهربان دوستی کنید.
- یک معلم یا استاد دانا و دلسوز و یا یکی از افراد عاقل فامیل که مطمئن و رازدارا باشد را به عنوان "مشاور" یا "سنگ صبور" برگزینید و گاهی با او صحبت کنید.
- در انتخابهای خود نیز دقت داشته باشید تا بهروزی و سربلندی  بدست آورید.

درست است که خانواده در قبال زندگی و سرنوشت اعضاء و افرادش موثر و مسئول است ولی خود فردبیشترین تاثیر را دارد و مسئول نهایی است
یعنی مسئولیت و نقش و تاثیر خانواده خصوصا پدر ومادر در زندگی فرد، رافع مسئولیت خود فرد نیست.

دسته ها :
جمعه هشتم 9 1387
X